پزشکی با دوستان درد دل میکرد و میگفت: کاش در اتاق انتظار، بیماران را از هم جدا میکردند و یا حداقل تابلویی نصب میکردند که: از بیماران محترم خواهشمندیم در اتاق انتظار، اطلاعات پزشکی با هم مبادله نکنند.
***
روانپزشکی از دست بیمارش که خانم مجردی بود و از انواع ناراحتیها شکوه داشت، به تنگ آمده بود. روزی به بیمارش گفت: بهتر است شما ازدواج کنید، به این ترتیب فوراً تمام ناراحتیهای شما برطرف میشود.
بیمار که قدری سرخ شده بود گفت: آقای دکتر، اینکه میفرمایید، یک پیشنهاد ازدواج است؟
پنیسیلینروزی شخص خسیسی روی خودش آب یخ میریخته! یکی میبیندش و ازش میپرسه: چرا این کار را میکنی؟! میگه: آخه یه «پنیسیلین» تو خونه دارم، تاریخ مصرفش داره میگذره!
بلیت اتوبوس
تو یه شهری، قسمت بلیت از بیست تومن به ده تومن میرسه، مردم شهر اعتراض میکنن.
ازشون میپرسن: واسه چی اعتراض کردین؟! میگن: چون قبلاً که پیاده میرفتیم، بیست تومن به نفعمون بود؛ اما حالا ده تومن به نفعمونه!
انگور
یه نفر یه خوشه کوچک انگور خرید و به منزل برد و به هر یک از بچههاش یک حبه داد. یکی از بچهها پرسید: بابا، چرا فقط یک حبه؟ مرد جواب داد: بچهجان، بقیهاش هم همین مزه رو داره!
شوخی صورتهای مختلف دارد؛ از جمله این اشکال میتوان به شوخیهای کنایهآمیز، ظریف، مغرضانه و بدون نظری خاص، اشاره کرد. این مسئله میتواند مردم را به یکدیگر نزدیک کرده، یا اینکه فاصله آنها را حفظ نماید. اگرچه کتابهای مختلفی درصدد تعریف این مسئله و اشکال آن برآمدهاند، لیکن هنوز هم کارشناسان در این خصوص به تعاریف یکسان و یکدستی نائل نشدهاند. باری، مهم این است که فرد توان تشخیص اشکال مرسوم و متداول این امر را در گفتوگوها و محاورات داشته باشد.
این وسیله، سلاح بسیار کارآمدی است و برخی از اشخاص از این حربه به منظور پرخاشگری، حمله و تحقیر استفاده میکنند. این مسئله، میتواند با خنثی کردن انتقاداتی که متوجه شخص است جهت آنها را منحرف سازد. به علاوه، از این حربه برای سرپوش گذاشتن و لاپوشانی نیز استفاده میشود. گذشته از اینها، برخی از اشخاص از این شیوه برای حفاظت و مراقبت از خود بهرهمند میشوند. بهفرض، زنی که قد بلند و لندوک است، پیشاپیش درباره این ویژگی، متوسل به شوخی میشود تا اطرافیان را خلعسلاح کرده، بدین وسیله احساس راحتی خاطر نماید.
این پرسش سودمند و بایستهای است. هم میتوان از دید روانشناسی به آن پرداخت و هم از دید جامعهشناسی و اقتصادی و هم از دید آسیبشناسی اجتماعی. جای نقد و انتقاد دارد. در اینجا من بیشتر به خاستگاه آنتونی رابینز میپردازم. میتوان در فرصتی دیگر نیز هم به آموزههای وی پرداخت و کتاب «شیوهی تفکر» و شیوههای پیشنهادی او را برای موفقیت مورد نقد قرار داد. مخصوصاً شیوهی مدلینگ یا برنامهریزی عصبی کلامی را که روی آن بسیار پافشاری میکند. شیوهی آموزش رابینز مبتنی بر جملات قصار است. هر یک از این جملات هم به نوبهی خود آموزنده است. ولی هنگامی که آنها را جداجدا مورد بازنگری قرار بدهیم، بعضاً با هم تناقض دارند. افزون بر این که این فرمولها بدون ادراک ژرف ذهنی، چنان کاربردی ندارند. دیگر اینکه انسان میخواهد زندگی کند نه اینکه صرفاً خود را شبیه به الگوهایی درآورد یا حکم ماشین برنامهریزی شده را پیدا کند. ما برای هنرپیشه شدن آفریده نشده ایم. ما برای این آفریده شدهایم که زندگی هنرمندانهای برابر با استعدادها و تواناییهایمان داشته باشیم. اندیشه رابینز بیش از ما کم و بیش ماشین کوکی میسازد. مولوی میگوید:
از محقق تا مقلد فرقهاست
کاین چو داوود است و آن دیگر صداست
در هر حال پیش از صحبت دربارهی خاستگاه آنتونی رابینز، به دو نکته اشاره میکنم:
شیوه هایی برای مدیریت وقت
من می خواهم فعالیت های رده پایین را انجام ندهم، بلکه آن ها را به حال خود رها کنم.
تا زمانی که درگیر کارهای مهم تری هستم ، به هیچ وجه نگران تلنبارشدن نامه ها و برگه هایم نمی شوم.
مایلم که به نامه ها جواب ندهم (به جز نامه های دوستانی که دوست دارم برای آن ها نامه بنویسم.
مایلم پرداختن به امور بی اهمیت را به زمانی موکول کنم که احساس خوشایندی برای انجام دادن آن ها دارم.
مایلم کارهای بی اهمیت را در کشوی «کارهای در انتظار انجام» بیندازم.
می خواهم مشخص کنم که چه چیزهایی برایم مهم است و وقت خودم را روی آن ها متمرکز کنم.
وقت خود را با تأسف خوردن بابت ناکامی ها و شکست ها تلف نمی کنم.
در مورد کارهایی که انجام نداده ام، احساس گناه نمی کنم.
عـزت نــفس و اعــتماد بنفس بنیادی ترین بخش شخصیت یـک فرد می بـاشـد که در تمام جوانب زندگی فرد خود را به نـحـوی متـظـاهــر می سازد. اعتماد بنفس سالم و بالا یک ضرورت حـیـاتی و مـطـلق بـــرای هر فردی میباشد. اعتماد بنفس را میتوان چنین تعریف کرد:
▪ باور و اعتقادی که فرد نسبت به خود دارا میباشد.
▪ شناخت ارزش و اهمیت خویش-داشتن اعتماد و رضایت از خویش.
▪ توانایی برخورد و کنارآمدن با چالشهای اساسی زندگی.
▪ تـوانـایـــی ارزیابی درست و دقیق خویش-پذیرش خویش و ارزش نهادن به خود بدون هیچگونه قید و شرطی.
▪ توانایی شناخت و پذیرش نقاط ضعف و قـوت و محدودیت های خویش.
● افرادی که از اعتماد بنفس پایینی برخوردار میباشند دارای خصوصیات زیر هستند:
▪ مرتبا خودشان را مورد انتقاد و سرزنش قرار میدهند.
▪ هنگام صحبت کردن در چشمان فرد مقابل خود هنگام نگاه نمیکنند. با سر پایین و قدمهای آهسته قدم بر میدارند.
▪ در پذیرش تعریف و تمجیدها و تعارفاتی که به آنان میشود مشکل دارند (تصور میکنند سزاوار آنها نبوده و یا دیگران در صدد تمسخر آنها میباشند).
١ـ قاببندی یا framing چیست؟آیا هرگز به این موضوع فکر کردهاید که اگر قاب یک عکس را تغییر کنیم، تصویر درون آن بهصورت ناگهانی بسیار متفاوت بهنظر میآید؟ قاب عکس، برخی از قسمتهای تصویر را برجستهتر نشان میدهد و به کیفیت برخی از قسمتهای آن میافزاید و مرزهای عکس را محدود میکند. همینگونه افکاری که در ارتباط با یک تجربه یا یک مضمون در ذهن ما پدید میآیند، برخی از جنبههای آن مضمون را برجستهتر میسازند. قاببندی به این معنی است که ما تجربیات خودمان را بهشکلی «قرار میدهیم» که به آن معنی ببخشیم. با استفاده از انواع گوناگون قابها ما میتوانیم یک حادثه را بهصورتهای بسیار متفاوتی تجربه کنیم.
NLP قابهای متعددی را شناخته است که میتوانند بهصورت ابزارهای بسیار پرقدرتی باشد.
در روزگاران پیشین، زن و شوهر جوانی از کوه بلندی بالا رفتند، در بالای کوه پیر دانایی را دیدند. پیر، جایی را برایشان باز کرد تا بنشینند. آنگاه گفت: «هر مطلبی که داشته باشید، میتوانید از من بپرسید». آنها معنای زندگی را پرسیدند. پیر به پرسش آنها پاسخ داد. آنها رمز خوشبختی را سؤال کردند. پیر، نسخهاش را نوشت. آنها اسرار جهان را پرسیدند. پیر به آن هم جواب داد. آنگاه سؤال دشواری را پرسیدند که: «ای خردمند بزرگ، ما بسیار دچار خشم میشویم. در هنگام خشم، یکدیگر را آزار میدهیم. چه کنیم؟» ناگهان پیر دانا به آنان خیره شد. آنگاه قلم خود را به دو نیم کرد و نفرینگویان به غار خود برگشت. در آستانه غار، رویش را برگرداند و غرید: «افسوس، اگر من پاسخ این پرسش را میدانستم، ناچار نبودم تنهایی بر بالای این کوه زندگی کنم!»
ادامه مطلب ...خشم در تو برخاسته؛ و اینک سه امکان پاسخگویی وجود دارد. بسیاری از مردم فقط دو امکان را میشناسند. یک راه این است که این خشم و این آتش و این زهر را بر دیگری خالی کنند، آنوقت خشم ویرانگر است، و طبیعی است که پس از آنکه دیگری را سوزاندی و او را زخمی کردی، احساس میکنی که کاری خطا انجام دادهای.
اما امکان دیگر این است که خشمت را بروز ندهی، اما آن را در درون خود بچرخانی. آنوقت به خود آسیب میزنی؛ آنوقت به خودت زخم میزنی، آن آتش درونت را به آتش میکشد؛ آنوقت همیشه بر سر یک آتشفشان خواهی نشست؛ هرگز راحت نخواهی بود؛ همیشه بیقرار خواهی بود. تمام خوشیها از زندگیات ناپدید میشود.
خشم، یک احساس مخرب است که متوجه بیرون یا درون ما میشود. خشم، نظام ما را مسموم میکند، کنترل را از ما دور میکند و امواج ارتعاشات منفی را در ما به وجود میآورد. انسانهای خشمگین، در تنشی دائمنی به سر میبرند. اعصاب سخت و کشیده دارند، چهرههایشان گرفته و درهم است و اطرافشان را خصومت و عناد محاصره کرده است.
خشم، آنچه را که سازنده و مثبت در زندگی ماست، نابود میکند. اگر در حد اندک باشد، میتوان گفت که به تخلیه استرس و تنش ما کمک میکند. اما اگر در برخورد ما با دیگران، همیشه در صحنه حضور داشته باشد و یا اگر بیش از اندازه، از حد کنترل خارج شود، باید آن را یک بیماری محتاج درمان بدانیم. باید آن را تحت کنترل بگیریم.