گفتگویی صریح دربارهی ازدواج دختران ما با پسرانی که از خارج میآیند و متقاضی ازدواج هستند:
هر دو مقابل من نشستهاند و دربارهی زندگی زناشویی با هم گفتگو میکنند. پسر از خارج آمده و دختر بزرگشدهی وطن است. میخواهند بدانند که چرا رابطه و پیوندی را که برای بنیان نهادن زندگی زناشویی آغاز کردهاند، به بنبست رسیده است. من هم سراپا گوش هستم.
دختر میگوید: «حدود یک ماه است که او از خارج آمده است. همدیگر را دیدهایم. پیش از این نیز با هم گفتگوی تلفنی داشتهایم. در هر زمینهای به تفاهم رسیدهایم. من نه مهر میخواهم و نه هیچ چیز دیگر. حاضرم در یک دفترخانه به عقد دائم او درآیم و زندگی شیرین زناشویی را شروع کنیم. مشکلی نمیبینم. ولی نوعی تردید در ذهن او وجود دارد، نوعی ترس یا واهمه. گویی از زندگی مشترک میترسد. آدم شرافتمندی است که همهی اینها را به من میگوید. خیلی دوست داشتم این معضل پیش شما مطرح بشود تا بفهمم موضوع چیست. در این تصمیمگیری حسابی کلافه شدهام.»
پسر آرام و متین نشسته و به حرفهای دختر گوش میدهد. انگیزهای برای پاسخ در او نمیبینم، انگیزهای که او را به گفتن تحریک کند.
همه میدانند که استرس دائم انسان را بیمار میکند. چیزی که خیلیها نمیدانند این است که استرس میتواند رابطه بین زن و مرد را نیز ویران کند. البته متخصصان معتقدند که فشارهای غیرمعمول (اضطرابهای اجتماعی) هم باعث از بین رفتن عشق میشود.
وقتی میشنویم که رابطه بین یک زوج از هم پاشیده، آنها از هم جدا میشوند؛ اولین دلیلی که به ذهن ما میرسد، این است که شاید آنها مناسب هم نبودند و با هم تفاهم نداشتند و یا رابطه جنسی آنها با هم خوب نبود و یا گذشته تربیتی و اختلاف فرهنگی عامل این جدایی است.
کمتر به این مورد توجه شده که استرس زیادی باعث از هم پاشیدن رابطه دو نفر میگردد. البته نه استرس خود رابطه، بلکه فشارهای موجود در خارج از رابطه و فشارهای اجتماعی و روزمره زندگی.